قسمت اول

مقدمه

در طول تاریخ، ذهن و مغز انسان همواره یکی از پررمز و رازترین و جذاب‌ترین موضوعاتی بوده که توجه بشر را به خود جلب کرده است. از باورهای مصر باستان که قلب را مرکز احساسات و تفکر می‌دانستند، گرفته تا نظریات فیلسوفان یونان باستان که مغز را به عنوان کانون عواطف و اندیشه معرفی کردند، مسیر شناخت ذهن پُر از چالش‌ها و دستاوردهای بزرگ بوده است. این مسیر، که با اکتشافات ابتدایی آغاز شد، امروزه به پیشرفت‌های حیرت‌آور در زمینه علوم اعصاب و فلسفه منتهی شده است.

مقاله حاضر با هدف بررسی تاریخچه علوم اعصاب و شناخت تفکر انسان، تحولات فکری و دستاوردهای علمی در این حوزه را از گذشته تا به امروز تحلیل می‌کند. این نوشته تلاش دارد تا تصویر جامعی از سیر تکاملی دانش مغز و ذهن، ارائه دهد و مسیر پرچالش این دانش شگفت‌انگیز را روشن سازد.

 

از جراحی های باستانی تا علوم اعصاب مدرن

همه احساسات و تجربیاتی که در زندگی تجربه می‌کنیم، از شادی، ذوق و خنده های از ته دل گرفته تا غم، مصیبت، دلتنگی و زاری، ریشه در مغز ما دارند. به بیان دیگر، مغز منشأ اصلی تمامی حالات روحی و احساسی انسان است.

این عضو شگفت‌انگیز به ما قابلیت یادگیری، دیدن، شنیدن و درک کردن را می‌بخشد. همچنین، مغز، ما را قادر می‌سازد تا میان درست و نادرست، خوب و بد، عدالت و بی‌عدالتی، تمایز قائل شویم و بر اساس تشخیص خود، تصمیم‌گیری کنیم.

با این حال، هرگونه اختلال در عملکرد مغز می‌تواند باعث ایجاد مشکلاتی مثل جنون، هذیان، ترس یا وحشت شود. این نکته نشان‌دهنده اهمیت حفظ سلامت مغز را در تأمین روانی سالم و تجربه احساسات انسانی نشان می‌دهد.

 

مغز، با نقش اصلی خود در تمامی تجارب و احساسات انسان، بزرگ‌ترین قدرت را در وجود انسان اعمال می‌کند.

 

در طول تاریخ، این موضوع همواره مورد توجه قرار گرفته است. بقراط، پزشک بزرگ یونان باستان، در قرن چهارم پیش از میلاد در کتاب “بیماری‌های مقدس” به جایگاه مغز پرداخته و آن را به عنوان کانونی برای شناخت و احساس معرفی کرده است.

او اشاره می‌کند که طبیعت انسان همواره به دنبال کشف رازهای شگفت‌انگیز مغز بوده است؛ از اینکه چگونه می‌بیند و می‌شنود، چرا برخی چیزها لذت‌بخش هستند و برخی دیگر دردناک، تا چگونگی حرکت، استدلال، یادگیری، به‌خاطر آوردن، فراموش کردن و حتی درک ماهیت خشم و دیوانگی. این کنجکاوی عمیق و دیرینه نشان‌دهنده جایگاه ویژه مغز در تجربه‌ها و عملکردهای انسانی است و حفظ سلامت این عضو، لازمه حیات روانی و احساسی ما محسوب می‌شود.

تمام این موضوعات از گذشته‌های دور، انگیزه‌ای بزرگ برای کاوش و تحقیق بوده است و پژوهش‌ در علوم اعصاب توانسته بسیاری از این پرسش‌ها را روشن کند.

 

مروری بر تاریخ علوم اعصاب؛تحولات گذشته(تا قبل از قرن نوزدهم)

شواهد تاریخی حاکی از آن است که انسان‌های نخستین به اهمیت مغز در زندگی و بقا پی برده بودند. یافته‌های باستان‌شناسی، از جمله بقایای جمجمه‌هایی که به میلیون‌ها سال پیش و انسان‌های اولیه تعلق دارند، نشان‌دهنده وجود نشانه‌هایی از آسیب‌های وارد شده به جمجمه هستند. این آسیب‌ها که احتمالاً توسط سایر هومینیدها ایجاد شده‌اند، بازتابی از نقش کلیدی مغز در حیات روزمره و همچنین توانایی سازگاری انسان به شرایط مختلف است.

 

روایت جراحی‌ها و روش‌های درمانی باستانی(۷۰۰۰سال پیش) یا جراحی عصر حجر: مته‌کاری جمجمه                              

یکی از شواهد برجسته باستان‌شناسی مربوط به هفت هزار سال گذشته است؛ دورانی که انسان‌ها به روش جراحی‌ای به نام “مته‌کاری جمجمه[۱]” (trepanation) متوسل می‌شدند.  این روش جراحی اولین عمل جراحی شناخته شده ای است که بشر انجام داده است. در این روش، حفره‌هایی روی جمجمه ایجاد می‌شده که بررسی آثار باقی‌مانده نشان می‌دهد هدف از این عمل، نه کشتن، بلکه درمان بوده است.

اولین جمجمه ای که به عنوان ترِپِن شده (trepanned)شناخته شد در گورستان اینکاها (Inca )در پرو (Peru )در دهه ۱۸۳۰ کشف شد. این جمجمه به دیپلمات آمریکایی افرایم جورج اسکوایر(Ephraim George Squier )داده شد که در سال ۱۸۶۵ جمجمه را به آکادمی پزشکی نیویورک ارائه کرد.

 

ابزارهای مورد استفاده برای انجام ترپاناسیون:

 با توجه به دوره و موقعیت جغرافیایی متفاوت است. در قدیمی ترین مکانها استخوان جمجمه با استفاده از یک قطعه سنگ تیز شده با تکانهای استخوانی که با دست برداشته میشد تراشیده شده است، اما با گذشت زمان، تکنیک‌های پیشرفته تری از جمله شیار کردن حفاری و برش با ابزارهای لبه تیز به کار گرفته شد. اگرچه ابزارها خام بودند جراحان اغلب میتوانستند سوراخهایی با لبه های شیبدار در جمجمه ایجاد کنند که به آنها کمک میکرد تا بقایای عمل را با خیال راحت خارج کنند. این سوراخ ها نیز عمدتاً در سمت چپ جمجمه که بین محور جلویی و خلفی قرار دارد یافت می‌شوند.

جراحانی که این عملها را انجام می‌دادند باید پزشکان بسیار ماهری باشند چرا که انجام روش دردناک بریدن پوست سر برای آشکار کردن سطح جمجمه به ویژه بدون عوامل بی حس کننده موثر، یک چالش بزرگ بود. در طول عمل همچنین ضروری بود که جراح از آسیب رساندن به سطح مغز با منبع غنی از رگهای خونی خودداری کند که پارگی آن منجر به خونریزی غیرقابل کنترل و مرگ میشد این امر به تراشیدن بسیار دقیق نیاز داشت زیرا مغز درست زیر طاق جمجمه به اندازه چند میلی متر قرار دارد. علاوه بر این‌، بیمار باید با نوعی مراقبت بعد از عمل، پرستاری شده باشد زیرا زخمهای سوراخ شده باز بسیار مستعد عفونت هستند. اگرچه نمی توانیم مطمئن باشیم که جراحان چگونه به مغز نگاه می‌کردند اما اهمیت حیاتی آن برای زندگی باید شناخته شده باشد. علیرغم خطرات آشکار این روش، تخمین ها حاکی از آن است که  این جراحی‌ها بر افراد زنده انجام می‌شده و برخی بیماران(بین ۵۰ تا ۹۰ درصد) حتی پس از تحمل چندین عمل جراحی، بازمانده‌اند.

ما فقط می‌توانیم حدس بزنیم که چرا انسان نوسنگی(Neolithic) تا این حد برای انجام این جراحی دردناک و خطرناک تلاش کرد.

به نظر می‌رسد این جراحان اولیه تلاش داشته‌اند بیماری‌هایی نظیر سردرد، مشکلات روانی، یا حتی شاید تصور رهاندن افراد از ارواح شیطانی را درمان کنند.

 

[۱] Trepanation : از واژه یونانی تریپانون به معنی سوراخ کردن گرفته شده است.